نویسنده‌: عبدالغفور گردهانی

دیرگاهی بود که جهان تاریک و سوت و کور بود. سالهای آزگار شرک که ما در همه ظلم‌‌ها و ظلمت‌‌هاست دنیا را فرا گرفته بود. مبارکفوری در مورد تاریخچه شرک می‌نویسد: «آیین شرک و بت پرستی از آنجا در میان قوم عرب شکل گرفت که دیدند فرشتگان و انبیا و رسل و بندگان صالح خدا و اولیا و اتقیا و نیکوکاران، از همه آفریدگان خدا به او نزدیک‌ترند، و نزد او رتبه و منزلتی بالاتر و والاتر دارند، و برخی کرامات و خوارق عادات به دست آنان جاری می‌گردد؛ چنان پنداشتند که خدای یکتا به آنان بهره‌ای از قدرت خداوندی را داده است که در پرتو آن می‌توانند کارهایی را که اختصاص به خداوند سبحان دارد انجام بدهند، به خاطر همین کارهای خدایی که می‌توانند انجام بدهند، و نیز به خاطر جاه و مقامی که نزد خداوند متعال دارند، استحقاق آن رادارند که واسطه‌‌هایی فیمابین خداوند- سبحانه و تعالی- و عموم بندگانش باشند؛ بنابراین، احدی را سزاوار نیست که حاجتش را بر خدای یکتا عرضه کند، مگر به واسطه آنان؛ زیرا آنان نزد خداوند شفاعت می‌کنند، و به خاطر جاه و مقامی که دارند، خداوند شفاعت آنان را رد نمی‌کند.
همچنین، سزاوار نیست به پرستش خدای یکتا بپردازند، مگر با وساطت آنان؛ زیرا آن شفیعان به موجب منزلت و رتبه‌ای که نزد خدای یکتا دارند، بندگان خدا را به او نزدیک می‌گردانند. وقتی این گمان در اذهان ایشان جای گرفت، و این اعتقاد در قلوبشان رسوخ یافت، آنان را «اولیاء» یعنی وسیله‌‌ها و واسطه‌‌هایی میان خودشان و خدای یکتا- سبحانه و تعالی- قرار دادند، و به هر ترتیب که به ذهنشان می‌رسید، درصدد نزدیک گردانیدن خودشان به آنان برآمدند؛ از جمله برای بیشتر آن اولیاء الهی چهره‌‌ها و تمثال‌‌هایی تراشیدند. گاه آن چهره‌‌ها و تمثال‌‌ها حقیقی بود، و با چهره‌‌های اصلی آنان مطابقت داشت؛ گاه نیز چهره‌‌ها و تمثالها خیالی بود، و با تخیلات و تصویرهای ذهنی آنان در اذهان پرستندگانشان مطابقت داشت، «اَصنام» جمع «صَنَم» عنوانی بود که با همین چهره نگاری‌‌ها و مجسمه سازی‌‌ها تحقق پیدا می‌کرد. بعضی اوقات، برای اولیای الهی چهره نگاری یا مجسمه سازی نمی‌کردند؛ اما آرامگاه‌‌های آنان و ضریح‌‌هایشان و مقر زندگی آنان، یا جاهایی را که فرود آمده بودند و استراحت کرده بودند، به اماکن مقدس تبدیل می‌کردند، و نذورات و قربانی‌‌های خود را به آن اماکن تقدیم می‌کردند، و در برابر آن اماکن به عبادت و طاعت می‌پرداختند. «اَوثان» جمع «وثن» عنوانی بود که به این ضریح‌‌ها و جایگاه‌‌ها و مواضع و اماکن مقدس داده می‌شد. » بت پرستی رواج داشت: یکی دیگر از کهن‌ترین بت‌‌های قوم عرب، منات بود که از آنِ هذیل و خزاعه بود، و در مشلل واقع در کرانه‌ی دریای سرخ به موازات قدید قرار داشت. مشلل دامنه‌ی کوهی بود که از آنجا به سوی قدید سرازیر می‌شدند (صحیح البخاری، ح 1643، 1790، 4495، 4861؛ فتح الباری، ج 3، ص 499، ج 8، ص 613. ) پس از آن، لات را مردم طائف به خدایی گرفتند، و این بت از آن ثقیف بود. که جایگاه آن مکانی است که بعدها مناره‌ی سمت چپ مسجد طائف در آنجا برافراشته شده است (کتاب الاصنام، ابن کلبی، ص 16). از آن پس، عزی را در وادی نخله شامیه، بالاتر از ذات عرق، مستقر گردانیدند؛ این بت از آن قریش و بنی کنانه و چندین قبیله دیگر بود (همان، ص 18، 19؛ فتح الباری، ج 8، ص 612؛ تفسیر القرطبی، ج 17، ص99. ). این سه بت نخستین و بزرگترین بت‌‌های قوم عرب بودند؛ از آن پس، دامنه‌ی شرک در میان قوم عرب گسترش یافت، و در هر ناحیه از عربستان بت‌‌های فراوانی ظهور کردند. گویند: عمروبن لحی همزادی از جنیان داشت. همزاد جنی وی برای او بازگفت که بت‌‌های بزرگ قوم نوح، ود و سواع و یعوث و یعوق و نسر، در جده مدفون اند. عمرو نیز به جده رفت و مقبره‌ی آن بتان را برشکافت، و آنها را به شام آورد. و چون موسم حج فرا رسید، آن بتها را میان قبائل عرب توزیع کرد، و آنان بتهای مذکور را به منازل و اقامتگاههای خودشان بردند. ود، از آن قبیله‌ی کلب گردید و در جرش واقع در دومه الجندل، در سرزمین شام به سمت عراق، استقرار یافت؛ سواع، از آن قبیله‌ی هذیل بن مدرکه گردید، و در مکانی به نام رهاط، در سرزمین حجاز، سمت ساحل، در نزدیکی مکّه مستقر گردید؛ یغوث، از آن قبیله‌ی بین غطیف از بنی مراد گردید، و در جرف، سرزمین قوم سبا قرار داشت؛ یعوق، از آن قبیله‌ی همدان گردید، که قریه‌ی خیوان را، در سرزمین یمن مقر آن قرار دادند. خیوان نام شاخه‌ای از قبیله‌ی همدان نیز هست؛ نسر نیز، از آن حمیر و متعلق به آل ذی الکلاع گردید، و در سرزمین حمیر جایگزین شد. (صحیح البخاری، ح 4920؛ فتح الباری، ج 6، ص 549، ج 8، ص 669؛ المنمق، محمدبن حبیب، ص 327-328؛ کتاب الاصنام، ص 9-11، 56-58). از آن پس، مردم برای این طاغوت‌‌ها و بت‌‌ها، بتکده‌‌هایی ساختند، و این بتکده‌‌ها را همانند کعبه‌ی بزرگ می‌داشتند؛ پرده داران و حاجبان بر آنها می‌گماشتند؛ و همچون کعبه که پیوسته برای آن هدایایی می‌رسید، برای این بتکده‌‌ها نیز هدایایی می‌رسید؛ البته، برتری کعبه را بر همه این بتکده‌‌ها اذعان داشتند (سیره‌ی ابن هشام، ج 1، ص 83. ) زیباترین و معصوم‌ترین دختران زنده به گور می‌شدند و فحشا به اوج رسیده بود. زنان با مردان مختلف همبستر می‌شدند و فرزند نامشروع را به یکی که به او شبیه‌تر بود تحویل می‌دادند(صحیح البخاری، ح 5127؛ سنن ابی داود، کتاب النکاح، باب وجوه النکاح التی کان یتناکح بها اهل الجاهلیه). فساد در اقتصاد هم رواج داشت،قمار و شراب و ربا خانه‌‌های بسیاری را خراب کرده بود. سیاست چنین بود: سه منطقه‌ای که همسایه‌ی بیگانگان بودند، اوضاع سیاسی آنها از نابسامانی فراوانی رنج می‌برد و در سراشیبی سقوط بسر می‌برد. در این مناطق، مردم به عده‌ی معدودی اربابان و عدّه زیادی بردگان تقسیم شده بودند، که گروه اول همواره حاکم بودند، و گروه دوم پیوسته محکوم. اربابان (سادات) به خصوص بعضی از آنان که عرب نژاد نبودند، از همه‌ی مزایا برخوردار بودند، و بردگان (عبید) به همه‌ی گرفتاری‌‌ها و دردسرها دچار! و به عبادت روشن‌تر، رعایا به مثابه کشتزارهایی بودند که محصولات آنها به نفع حکومت‌‌ها درو و برداشت می‌شد؛ و حکومت‌‌ها، آنان را درجهت کامیابی‌‌ها و شهوترانی‌‌ها و تمایلات و زورگویی‌‌ها، و تعدّی و تجاوزهای خویش استخدام می‌کردند. مردم نیز، با افت و خیزهای کورکورانه‌ی خود سرگرم بودند، و ستم‌‌ها و حق کشی‌‌ها از هر سوی بر سر آنان فرو می‌ریخت، و حتی توان گلایه و شکایت نیز نداشتند؛ و پیوسته، ستم‌‌ها و بی قانونی‌‌ها و شکنجه‌‌های گوناگون و رنگارنگ را تحمل می‌کردند؛ زیرا، حکومت کاملاً استبدادی بود، و حقوق فردی و اجتماعی مردم اصلاً به حساب نمی‌آمد. قبائل همسایه‌ی این مناطق، به گونه‌ی دیگری، بی سامان بودند، و تندباد هوس‌‌ها و غرض‌‌ها آنان را به این سوی و آن سوی می‌کشانید؛ گاه، در زمره‌ی اهل عراق درمی‌آمدند؛ و گاه، در عداد اهل شام به حساب می‌آمدند! درون جزیره العرب نیز، اوضاع و احوال قبائل از هم پاشیده بود و زمام امورشان را درگیری‌‌های قبیلگی و اختلافات نژادی و دینی در دست داشت؛ تا جایی که سخنگوی آنان چنین سرود: وما انا الا من غزیه؛ ان غوت... غویت، وان ترشد غزیه ارشد «باری، من چیزی جز جنگ نیستم؛ اگر به بیراهه رود، من نیز به بیراهه می‌روم؛ و اگر به راه راست برود، من نیز سر به راه خواهم بود!». ... و خرافات رواج فراوان داشت: در میان قوم عرب «استقسام به ازلام» رواج داشت. «زلم» چوبه‌ی تیری را می‌گفتند که پیکان نداشت. این «ازلام» بر سه نوع بودند: نوع اول، مجموعه‌ی سه تیر بود. یکی از آن سه «نعم» (آری) بود؛ دومی‌«لا» (نه) و سومی «غفل» (میانه). هر کاری را که می‌خواستند انجام بدهند، از قبیل سفر و ازدواج و امثال آن، با این نوع از ازلام استقسام میکردند. اگر «نعم» درمی‌آمد، آن کار را انجام می‌دادند؛ و اگر «لا» درمی‌آمد، برای آن سال از آن کار منصرف می‌شدند، تا بار دیگر به زیارت بت بزرگ بیایند؛ و اگر «غفل» درمی‌آمد، دو مرتبه استقسام می‌کردند، تا یکی از آن دو تیر «نعم» یا «لا» دربیاید. نوع دوم، آبها و کشتزارها و دیه‌‌ها در آنها نوشته شده بود. نوع سوم، مجموعه‌ای بود از سه تیر «منکم» (خودی)، «من غیرکم» (بیگانه)؛ «ملصق» (وابسته). هرگاه درباره‌ی اصل و نسب یکی از افراد قبیله شک می‌کردند، او را نزد هبل می‌بردند، و یکصد درهم همراه با یک شتر جزور به متصدی آن تیرهای ازلام- «صاحب القداح»- می‌دادند. اگر «منکم» درمی‌آمد، او را یک فرد اصیل (وسیط) می‌شناختند؛ و اگر «من غیرکم» درمی‌آمد، او را یک هم پیمان (حلیف) می‌شناختند؛ و اگر «ملصق» درمی‌آمد، همچنان جایگاه او نزد آنان محفوظ می‌ماند، اما، نه اصل و نسبی برای او قائل می‌شدند، و نه او را هم پیمان خود می‌دانستند. (نکـ: فتح الباری، ج 8، ص 277؛ سیره‌ی ابن هشام، ج 1، ص 152-153) «میسر» و «قداح» نیز که نوعی از قمار بوده است، بسیار شبیه به استقسام بوده است. بااین ترتیب، گوشت شتری را که بر سر آن قمار می‌کردند، تقسیم می‌کردند. شیوه‌ی این قمار چنان بود که شتر را نسیه می‌خریدند، و آنرا نحر می‌کردند، و گوشت آن شتر را به 28 قسمت یا 10 قسمت تقسیم می‌کردند. آنگاه، بر سر آن قسمت‌‌ها به استقسام می‌پرداختند. این تیرها بر دو نوع بودند: «رابح» (برنده) و «غفل» (بازنده). هرکس تیر «رابح» به نام او درمی‌آمد، برنده بود و سهم خودش را از گوشت شتر نحر شده دریافت می‌کرد؛ و هرکس تیر «غفل» به نام او درمی‌آمد، بازنده بود، و از او غرامت بهای شتر را می‌گرفتند. (یعقوبی در تاریخ خود این مطلب را شرح و بسط داده است: ج 1، ص 259، 261). و اینک: جهان جاهلی امروز در پیش پای ما قرار دارد. با همان فسادها و انحرافات اخلاقی و سیاسی و اقتصادی که شمه‌ای از آن را استاد محمد قطب در جاهلیت قرن بیستم پیش پای ما گذاشته است. الف)اجتماع: طاغوت‌‌های اکنون به عمد فحشا را منتشر می‌کنند تا حرام رواج یابد و مردم در ظلم بیفتند و شهوت جنسی گسترش یابد تا محاکمه طاغوت را فراموش کنند. شعار آزادی زن می‌دهد تا زنان را شهوتسرای مردان کند و راهی کاباره‌‌ها کند تا با نمایش جسم هم وسایل آرایشی را بفروشد و خانواده‌‌ها را نابود کند. همجنس بازی را رواج می‌دهد و قانون همجنس بازی را حقوقی می‌داند. تصورات شهوانی را از طریق پورنوگرافی تلویزیون و دیگر رسانه‌‌ها رواج می‌دهد. به نام هنر اندام‌‌های عریان را به نمایش می‌گذارد. دیدگاه داروینی انسان را در حد حیوانی تنزل می‌دهد که جز ارضای شهوات انتظار دیگری از او نمی‌رود. ب)عقیده: انسان محور هستی شده و منظومه معرفتی خارج از او را مردود می‌شمارد و قانونی خارج از آنچه خود می‌پندارد درست است نمی‌پذیرد. تابع هوس‌‌های خود است و به تعدد هوس‌‌ها خدایانی دارد. بت‌‌هایی که در ذهن و فکر خود تراشیده است. انسان به پرستش انسان مشغول است. او خود را از پرستش خدای واحد رها کرده و به بندگی امثال خود رو آورده است. بر این اساس جامعه را طبقه طبقه کرده است و با نظریات جامعه شناسی علمی مارکس و.. بر این وضع مهر صحت زده،ادیان را افیون خوانده و به قول نیچه خدا را کشته است. در زندگی معمول روزانه او خدا وجود ندارد و در وجه سکولاریستی آن تنها در کلیسا با رقص و ساز و آواز و اختلاط دختران و پسران فقط یک روز در هفته با نیایش‌‌هایی که عملا از هدف اساسی خود دور مانده است سپری می‌کند. ج)اقتصاد سیستم سرمایه داری ربوی به رواج فساد در تولیدات و گسترش انحرافات با فرهنگ می‌پردازد و فرهنگ شده است فرهنگ مصرف. احتکار و غل و غش و رشوه و پایمال کردن فقرا داد همه را در آورده است. برای کسب منابع جنگ و خونریزی است و تعاونی‌‌های غارت شکل گرفته است. اقتصاد اطلاعاتی بی هیچ تولیدی به رواج مصرف گرایی و رفاه طلبی و پیدایش نسلی عاطل و باطل انجامیده است و در بازارهای بورس با اعداد و ارقام بازی می‌کند و در گسترش مافیاهای اسلحه رودر روی ملت‌‌های آزادیخواه می‌ایستد. و بیشتر از اینها را باید در کتاب استاد ندوی تحت عنوان حدود خسارات جهان به انحطاط مسلمین و کتابهای انور جندی مطالعه کرد. نتیجه: جاهلیت قدیم و جدید هر دو نیازمند اصلاح گرند تا فساد موجود اصلاح گردد. در آن زمان رسول خدا(ص) برانگیخته شد تا رحمتی بر جهانیان باشد و انسانیت را از ذلت اندیشه و تصور و سلوک پاک و پیراسته کند. همانگونه که خداوند در قران مجید می‌فرماید: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (جمعه/2) خدا کسی است که از میان بیسوادان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل داشته است ، تا آیات خدا را برای ایشان بخواند ، و آنان را پاک بگرداند. او بدیشان کتاب ( قرآن ) و شریعت ( یزدان ) را می‌آموزد. آنان پیش از آن تاریخ واقعاً در گمراهی آشکاری بودند. اما بعثت او تنها برای اعراب زمان خودش نبود بلکه هم اینک و تا آینده مبعوث اقوام و مردمی‌است که می‌آیند بنا به نص کلام پاک خداوند: وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ(سوره جمعة آیه 3) او مبعوث برای دیگران نیز هست ، آنانی که هنوز به اینان نپیوسته اند ( و بعدها به دنیا می‌آیند ). خدا چیره کار بجا است. چرا که انسان همیشه در محیط جاهلی به سر می‌برد تا وقتی که از آموزه‌‌های پیامبر خدا در سلوک و اندیشه به دور باشد. اما متاسفانه دیگر محمد (ص) در میان ما نیست. او درگذشته است. إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَیِّتُونَ(زمر/30) ( ای محمّد ! مرگ از مسائلی است که همه انسانها در آن یکسانند ، و شتری است که بر در خانه همه کس می‌خوابد. لذا ) تو هم می‌میری ، و همه آنان می‌میرند ( و سرانجامِ نیک و خوش و جاویدان از آنِ پرهیزگاران است ). وقت آن نیست که بگوییم حال که محمد در میان ما نیست نیازی به راه و دین او نیست، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ(ال عمران/144) محمّد جز پیغمبری نیست و پیش از او پیغمبرانی بوده و رفته اند ؛ آیا اگر او ( در جنگ اُحُد کشته می‌شد ، یا مثل هر انسان دیگری وقتی ) بمیرد یا کشته شود ، آیا چرخ می‌زنید و به عقب برمی‌گردید ( و با مرگ او اسلام را رها می‌سازید و به کفر و بت پرستی بازگشت می‌کنید ) ؟ ! و هرکس به عقب بازگردد ( و ایمان را رها کرده و کفر را برگزیند ) هرگز کوچکترین زیانی به خدا نمی‌رساند ، ( بلکه به خود ضرر می‌زند ) و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد. مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا (احزاب/40) محمّد پدر ( نسبی ) هیچ یک از مردان شما ( نه زید و نه دیگری ) نبوده ( تا ازدواج با زینب برای او حرام باشد ) و بلکه فرستاده خدا و آخرین پیغمبران است ( و رابطه او با شما رابطه نبوّت و رهبری است ). و خدا از همه چیز آگاه بوده و هست. نباید چون یهود قران را بخوانیم و چیزی از آن در زندگی ما نباشد و به آن دعوت ندهیم. مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ(سوره جمعة آیه 5) کسانی که تورات بدیشان واگذار گردید ، ولی بدان عمل نکردند و حق آن را ادا ننمودند ، به درازگوشی می‌مانند که کتابهائی را برمی‌دارد ( ولی از محتوای آنها خبر ندارد ). مردمانی که آیات خدا را تکذیب می‌دارند ، بدترین مثل را دارند. خداوند مردمان ستمکار را هدایت نمی‌دهد ( و به سعادت هر دو سرا نائل نمی‌گرداند ). مباد و مبادا که مصداق فرمایش ایزدی چون درازگوشان باشیم! وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَکُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنْهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ(سوره آل عمران آیه 103) و همگی به رشته ( ناگسستنی قرآن ) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که بدان گاه که ( برای همدیگر ) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان ( انس و الفت برقرار و آنها را به هم ) پیوند داد ، پس ( در پرتو نعمت او برای هم ) برادرانی شدید ، و ( همچنین شما با بت پرستی و شرکی که داشتید ) بر لبه گودالی از آتش ( دوزخ ) بودید ( و هر آن با فرا رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن می‌رفت ) ولی شما را از آن رهانید ( و به ساحل ایمان رسانید ) ، خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار می‌سازد ، شاید که هدایت شوید. ما مسلمانان باید قدردان این برادری باشیم و این به دست نمی‌آید مگر اینکه: وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(سوره آل عمران آیه 104) «باید از میان شما گروهی باشند که ( تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را ) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند ، و آنان خود رستگارند. » باشد که از این همه تفرقه که در میان ماست به دور باشیم و از عذاب خدا در امان باشیم و در روز قیامت روسفید باشیم و به فلاح دست یابیم. وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(سوره آل عمران آیه 105) و مانند کسانی نشوید که ( با ترک امر به معروف و نهی از منکر ) پراکنده شدند و اختلاف ورزیدند ( آن هم ) پس از آن که نشانه‌‌های روشن ( پروردگارشان ) به آنان رسید ، و ایشان را عذاب بزرگی است. یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکْفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ(سوره آل عمران آیه 106) ( به یاد آورید روزی را که در چنین ) روزی ، روهائی سفید و روهائی سیاه می‌گردند. و امّا آنان که ( به سبب انجام کارهای بد در پیشگاه پروردگارشان شرمنده و سرافکنده و بر اثر غم و اندوه ) روهایشان سیاه است ( بدیشان گفته می‌شود : ) آیا بعد از ایمان ( فطری و اذعان به حق ) خود کافر شده‌اید ؟ ! پس به سبب کفری که می‌ورزیده‌اید عذاب را بچشید ! وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(سوره آل عمران آیه 107) و امّا آنان که ( به سبب انجام کارهای شایسته در پیشگاه آفریدگارشان سرافرازند و سر از پای نمی‌شناسند و بر اثر شادی و سرور ) روهایشان سفید است ، در رحمت خدای غوطه ورند و جاودانه در آن ماندگارند ! ما مسلمانان میثاقی با پیامبر خدا بسته‌ایم که وفای به این عهد جزیی از مسلمانی ماست و آن هم دعوت و راهنمایی مردم به دین اوست به هر اندازه که در توانمان باشد. چنین است که بعثت تنها حادثه‌ای نیست که در زمان معینی رخ داده و به پایان رسیده باشد بلکه زمانی است که دعوتگران و مصلحانی تازه به جمع مسلمانان مسئولیت خطیر دعوت به دین محمد را با رعایت اسلوب حکمت و موعظه حسنه به قصد تزکیه مردم و آموزش کتاب خدا و حکمت برعهده گیرند و از جاهلیت به اسلام بیاورند.